جدول جو
جدول جو

معنی تل تلی - جستجوی لغت در جدول جو

تل تلی
تلخ مزه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ تَ)
تلالا:
مست و خراب می روم در ره عشق بوالعلا
باک ندارم از بلاتن تننا تلاتلا.
مولوی (از انجمن آرا).
رجوع به تلالا شود
لغت نامه دهخدا
(تُ قُ)
دهی از دهستان بکش است که در بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(تُ تَ)
دهی است از دهستان حیات داود که در بخش گناوۀ شهرستان بوشهر واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(لِ عَ)
سادات از نسل علی و فاطمه علیهم االسلام. علویین:
با آل علی هرکه درافتاد برافتاد
لغت نامه دهخدا
(تَ تِ لی یِ)
دهی است از دهستان جراحی که در بخش شادگان شهرستان خرمشهر واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(زَ رِ تِ)
زر طلا را گویند. (برهان). زر تمام عیار. زر خالص. (آنندراج). زر پاک است و طلا معرب آن است. (انجمن آرا). زر خالص. (ناظم الاطباء). صحیح زر طلی و زر طلا است. (حاشیۀ برهان چ معین) :
نرگس فیروزه تخت تاجی بر سر نهاد
قبه ز زر تلی پرده ز سیم مذاب.
اثیرالدین اخسیکتی (جهانگیری).
وجود مرد دانا مثال زرتلی است
که هر کجا برود قدر و قیمتش دانند.
سعدی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(گَ گَ)
دشکی که در گهواره گذارند (لهجۀ قزوینی) ، دنگ کوچک که زیر طبق و روی سر گذارند (لهجۀ قزوینی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تلو تلو
تصویر تلو تلو
حرکت بی اراده به چپ و راست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شل شلی
تصویر شل شلی
غژانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلوتلو
تصویر تلوتلو
((تِ تِ))
حرکت به چپ و راست مانند راه رفتن اشخاص مست
فرهنگ فارسی معین
پس، پی، دنبال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
درمان سنتی
فرهنگ گویش مازندرانی
تازه راهافتاده، کسی که در راه رفتن تعادل ندارد، کسی که.، کوهی در جنوب باختری شهرستان کتول که به ارتفاع، ۱۲۳ متر
فرهنگ گویش مازندرانی
کاری را بدون قصد انجام دادن ۲کار بی هدف ۳گیج گیجی کردن ۴کم
فرهنگ گویش مازندرانی
غذا خوردن، شکم پرستی
فرهنگ گویش مازندرانی
لنگیدن، لنگ لنگان
فرهنگ گویش مازندرانی
برنج برشته شده که از آن شیرینی برنجی درست کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
از درازا، برش عرضی دانه
فرهنگ گویش مازندرانی
بالش، بالشت
فرهنگ گویش مازندرانی
گل گاوزبان
فرهنگ گویش مازندرانی
سخت ادراری، ادراری که بی اختیار بیرون ریزد
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی گیاه هرز
فرهنگ گویش مازندرانی
نزدیک دهان
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی اسباب بازی برای کودکان، نام قسمتی از آسیاب، پرگو –
فرهنگ گویش مازندرانی
قطعات تیغ گونه ی حصیر، چوب و تخته
فرهنگ گویش مازندرانی
زنگی بزرگی که بر گردن گاو آویزند
فرهنگ گویش مازندرانی
سوراخ، دزدانه نگاه کردن، سرک کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی اسباب بازی شبیه تفنگ که از ساقه ی توخالی برخی گیاهان
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در نور
فرهنگ گویش مازندرانی
درکنار هم، غلت، پهلو به پهلو
فرهنگ گویش مازندرانی
تکان تکان، حرکات پاندولی و اضافی بدن در حال راه رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
گریه همراه با ناله، زاری و فریاد، خیلی سریع، باشتاب
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در نور
فرهنگ گویش مازندرانی
تله ی موش
فرهنگ گویش مازندرانی